به سپیدی یاس ، به سرخی خون | |||
![]() |
پیش از همه به خاطر این تاخیرم معذرت میخوام...کسالت داشتم نمیشد زودتر از این به روز کنم... سلام...
ایل بهار پشت سرت صف کشیده بود
پیش از تو هیچ حادثه این را ندیده بود
زخمی ترین غریبه ! این قوم روبرو
پاییز چشمهای تورا خواب دیده بود
صاحب ذخائر الافهام از عبد الله بن داود،از راویان موثق، از ابن عباس نقل کرده که گفت:
یک روز در مسجد النبی نماز صبح را با رسول خدا(ص) خواندیم. پس از تعقیبات نماز رسول خدا روی مبارک خود را که همچون ماه تمام می درخشید به سوی ما نموده، در حالی که به محراب خود تکیه داشت با سخنان شگفت انگیزی ما را موعظه می فرمود و به بهشت ترغیب نموده از آتش بر حذر می داشت، ما هم با سخنان او خوشحال و شادمان بودیم. در این حال پیامبر(ص) روی خود را بالا آورده و چهره اش (از شادی) درخشید، نگاه کردیم دیدیم حسن و حسین- در حالی که حسن با دست راست دست چپ حسین را گرفته بود - به سوی او پیش آمده میگویند:« چه کسی همانند ماست، در حالی که خداوند جد ما را شریفترین اهل آسمان ها و زمین، پدر ما را بهترین اهل مشرق و مغرب، مادر ما را سرور همه زنان عالم، مادر بزرگ ما را مادر همه اهل اایمن و ما را سرور همه جوانان اهل بهشت قرار داده است؟»
با شنیدن و دیدن این صحنه شادی ما فزونی یافت. هر یک به دیگری بر ولایت آنان و برائت از دشمنانشان تهنیت می گفتیم. پس به رسول خدا نگریسته دیدیم اشک بر گونه هایش جاریست. با خود گفتیم: سبحان الله اکنون که وقت شادیست، چرا رسول خدا میگرید؟ خواستیم از او بپرسیم،( او خود رو به حسنین نموده) فرمود: فرزندانم! به خاطر اهانت و آزاری که پس از من می بینید خدا مرا صبر دهد. و گریه پیامبر فزونی یافت. در این هنگام آندو را به سوی خود خوانده وبر دامن خود نشانید.حسن(ع) را بر زانوی راست و حسین(ع) را بر زانوی چپ خود نشانده فرمود: پدرم فدای پدر شما و مادرم فدای مادر شما، و لبان حسن(ع) را بوسه می زد و مدتی طولانی او را بوئید و گلوی حسین(ع) را بوسه زد و مدتی طولانی او را بوئید، باز اشک هایش فرو ریخت و منقلب شد. ما هم - بی آنکه به راز مطلب پی برده باشیم - از گریه او منقلب شدیم. چیزی نگذشته بود که حسین(ع) برخاسته گریان و غمین به سوی مادرش رهسپار شد. وقتی که به حضور مادر خود رفت و او حسین(ع) را گریان دید برخاسته اشک او را پاک کرد و در حالی که از گریه او گریان شده، او را آرامش می داد، می فرمد: نور دیده ام! میوه دلم! چرا گریه می کنی؟ خدا چشم تو را نگریاند، ای بازمانده قلبم، ، تو را چه شده است؟ عرض کرد: مادر جان خیر است(چیزی نیست). فرمود: تو را به آن حقی که بر تو دارم و به حق جد و پدر خود بگو ببینم چه شده است؟
عرض کرد:« مادر جان! (گویا) جدم به علت رفت و آمد زیادم از من رنجیده است.» فرمود: فدایت شود،چرا؟ عرض کرد: «مادر جان من و برادرم خدمت جد خود رفتیم تا او را زیارت کنیم، در مسجد در حالی که پدرم بود و یاران پیامبر دور او نشسته بودند، به خدمتش رسیدیم. او حسن(ع) را طلبید و بر زانوی راست خود نشاند و مرا طلبید و بر زانوی چپ خود نشاند. پس به این قانع نشد تا اینکه دهان (و لبان) حسن(ع) را بوسید مدتی طولانی بوئید. اما دهان و(و لبان) مرا نبوسید و بر گلویم بوسه زد. اگر مرا دوست می داشت و از من بدش نمی آمد، باید مرا مثل برادرم می بوسید،تو (بیا) دهان مرا ببوی، آیا در دهان من بوی بدی است که دوست ندارد.»
زهرا(س) فرمود: نه عزیزم: به خدای بزرگ سوگند در دل رسول خدا ذره ای از تو ناراحتی در دل نیست. عرض کرد: «پس چرا با من همچون برادرم برخورد ننمود؟» فرمود: فرزندم بارها از جدت شنیده ام که می فرممود: حسین(ع) از من است و من از اویم، آگاه باشید هر که حسین(ع) را بیازارد مرا آزرده است. فرزندم! آیا یاد نمی آوری آن هنگامی را که تو و حسن(ع) پیش روی او با هم کشتی گرفته بودید، او حسن(ع) را تشویق می کرد و می فرمود: حسن! محکمتر، قویتر! من عرض کردم پدر جان! چگونه بزرگتر را بر کوچکتر می شورانی؟ فرمود: دخترم! این جبرئیل است که دارد حسین(ع) را تشویق می کند و می شوراند و من هم حسن(ع) را. فرزندم! روزی جد تو به منزل ما گذر کرد. تو در گهواره گریه می کردی. وقتی داخل شد فرمود: فاطمه! او را آرام کن، آیا نمیدانی گریه او مرا آزرده می سازد؟ آیا نمیدانی گریه او ملائکه را آزار میدهد؟و بارها فرموده است: خدایا! من حسین را دوست می دارم، و هر که او را دوست بدارد نیز دوست میدارم، با این حال چگونه میگویی تو را دوست ندارد؟ تاکنون خدمت پیامبر برویم (ببینیم ماجرا چه بوده است)، پس دست حیسن(ع) را گرفته دامن کشان تا درب مسجد آمد. فاطمه(س) به جز پیامبر و علی را ندید،همین که پیامبر او را دید از ته دل آهی کشید و با دلشکستگی آنقدر گریست که اشک بر گونه ها جاری و آستینهایش تر شد.عرض کرد: پدر جان! سلام بر شما.پیامبر(ص) فرمود: ای فاطمه! سلام و رحمت و برکات خدا بر تو باد. عرض کرد: سرورم، حسینم را چگونه شکستی؟ آیا نفرموده ای که او گل آرام بخشمن است؟ آیا نفرموده ای که او زینت آسمانها و زمین است؟
فرمود: چرا دخترم! اینها را گفته ام! عرض کرد: خوب. چرا او را همانند برادرش حسن نبوسیدی؟ او گریان نزد من آمده است وهر چه تلاش کرده ام تا او را آرام کنم اما آرام نمی شود. فرمود: دخترم! این رازی دارد که می ترسم اگر بشنوی زندگیت پریشان و دلت شکسته شود. عرض کرد: پدر جان تو را به حقی که ( بر ما داری آن را از من پنهان مدار. پیامبر(ص) گریست و فرمود : هر آینه ما از آن خداییم و به سوی او باز میگردیم. دخترم، فاطمه جان! اکنون این برادرم جبرئیل است که از خدای بزرگوار به من خبر می دهد. سرانجام حسن(ع)با زهری که همسرش دختر اشعث به او میخوراند از دنیا رحلت می کند. از این رو من لبان او را که محل تماس با زهر است بوئیدم و بوسیدم. حسین(ع) نیز با شمشیر سرش از تن جدا می شود و به شهادت می رسد. از این رو من گلوی او را که محل تماس شمشیر است بوسیدم و بوییدم.
فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)/ 53
بیدار وشان به خواب می خندیدند
راستی یکی از اقوام نزدیکم روز 22 بهمن فوت شد...واسه شادی روح همه گذشتگان یک فاتحه قرائت کنید...یا علی مدد
جمعیت زیادی دورش جمع شده بود.نزدیک تر رفتم تا بهتر ببینمش،با آنکه سیاه بود ولی مردم برای دیدنش صف کشیده بودند،گفتند از بهشت آمده ،نامش " src="file:///C:/Program%20Files/Yahoo!/Messenger/media/smileys/105.gif" align=textTop sm="105">را پرسیدم،گفتند؛حجرالاسود
" src="file:///C:/Program%20Files/Yahoo!/Messenger/media/smileys/105.gif" align=textTop sm="105">
" src="file:///C:/Program%20Files/Yahoo!/Messenger/media/smileys/105.gif" align=textTop sm="105">
" src="file:///C:/Program%20Files/Yahoo!/Messenger/media/smileys/105.gif" align=textTop sm="105">
" src="file:///C:/Program%20Files/Yahoo!/Messenger/media/smileys/105.gif" align=textTop sm="105">یعنی میشه منم برم
حوای چشمای من در حسرت یه سیبه...
" src="file:///C:/Program%20Files/Yahoo!/Messenger/media/smileys/105.gif" align=textTop sm="105">یا علی مدد
" src="file:///C:/Program%20Files/Yahoo!/Messenger/media/smileys/105.gif" align=textTop sm="105">
سلام...بچه ها خوبین؟...یه نکته بی زحمت این آدرسایی رو که میذارین رو کامل و دقیق بنویسین تا شرمندتون نشم و زود بیام مهمونی...
گلی در گلدارن نبود
250
سال پیش از میلاد در چین باستان شاهزاده ای تصمیم یه ازدواج گرفت با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند تا دختری سزاوار را انتخاب کند .ای کاش همه وقت ، جواب صداقت ها بدون ثمر نباشه ....ای کـــــــــــــــــاش
یا علی مدد
راستی بچه ها یه سوال....کسی دل وا کن نداره؟؟
سلام...به قول نجف زاده ما چن تا دیگه از این هواپیما ها داریم...نمیدونم چرا تجربه نمیگیریم...خسته شدم از اینهمه سهل انگاری...اما...هنوزم میشه شهید شد..تشییع جنازه شهدا که بود پشت میکروفن یکی گفت شاید آخرین تشییع شهدا باشه،مراسم روز شهادت امام صادق رو میگم...پیش خودم گفتم خدایا اگه تشییع آخر باشه چی...خیلی ناراحت بودمو میخواستم که تشییع اخر نباشه...باورم نمیشد به همین زودی باید برم یه تشییع دیگه...تشییع همساده سابق...تشییع بچه محل...تشییع اینهمه آدم فرهنگیو فرهیخته...ای خداااااااااااااااااا....
دلهاتان را از دنیا بیرون کنید پیش از آنکه بدنهایتان را از دنیا بیرون کنند......قربون امامم که انقد حرفاش قشنگه...
تازگیا حس میکنم یکی از دستم ناراحت و دلگیره...نمیدونم چراوووام همینجا ازش معذرت میخوام...اگه میخوایم خدا ببخشتمون باید همدیگه رو ببخشیم...
یادشون گرامی....یا علی مدد
سلام...خوبین...دلم از خیلی چیزا پره...اما خدا رو شکر که خدا هوامونو داره...بچه ها داغترین خبر هفته رو بالاخره کشف کردم و گذاشتم اینجا تا همه از چند و چونش با خبر بشن...کاش مام یه کم لیاقت اونو داشتیم...
ماجرای شگفتانگیز ورود یک سگ
به حرم امام رضا (ع)
ماجرای شگفت انگیز ورود یک سگ گله و غیر ولگرد به حریم مقدس ثامن الحجج در روزهای میانی هفته گذشته زائران حرم امام رضا (ع) که مشغول زیارت در پایین پای مبارک بودند را شگفت زده کرد.
به گزارش سایت انتخاب از مشهد به نقل از شاهدان عینی و فیلم و عکس تهیه شده توسط دوربینهای مدار بسته حرم، در روزهای میانی هفته گذشته، زائران حرم امام رضا (ع) ناگهان با سگ سفیدی مواجه شدند که تا چند متری ضریح مطهر، پیش آمده بود و به صورت ویژه ای سرش را در درست مقابل پایین پای مبارک روی زمین گذاشته و با صداهای عجیب، گریه میکرد.
بنابراین گزارش، پس از آنکه یکی از دربانها با سگی مواجه شد که بدون سر و صدا و سری پایین افتاده، قصد ورود به حرم رضوی را داشت، از ورود او به حرم جلوگیری میکند.
خود دربان در این مورد به انتخاب میگوید: باورم نمیشد که این سگ چگونه به اینجا آمده و با هیچ مانعی رو به رو نشده است. سگ وقتی به طرف من آمد به شکل آرامی و فقط با کلمه برو سرش را برگرداند و بدون مقاومت از آنجا دور شد.
سگ یاد شده این بار با ورود به پاکینگ ویژه، وارد محوطه میشود و با مخفی کردن خود در کنار یک کمپرسی حامل سنگ (آن طور که در تصاویر دوربین مدار بسته دیده شده)، خود را به صحنآزادی میرساند.
این سگ با ورود به داخل صحن به هیچ وجه از روی فرشها عبور نمیکند و به شکلی که هیچ کس متوجه نمیشود (اما دوربینها آن را ضبط کرده اند) در حالی که به شکلی شگفت آور پشت به ضریح نمیکند، تا دو سه متری ضریح مطرح پیش میرود.
این سگ در دو سه متری ضریح زانو زده و سرش را به سنگهای حرم چسبانده و با درآوردن صداهای عجیب، شروع به نوعی گریه و میکند، به طوریکه خدامی که در اطراف این سگ پس از ساعتی حلقه میزنند سر سگ یاد شده را خیس از اشک تعریف میکنند.
پس از ساعتی یکی از زائرین سگ را مشاهده میکند و خدام را خبر میکند. خدام پارچه ای را روی گردن سگ انداخته و با پهن کردن پارچه برزنتی از سگ میخواهند که روی برزنت برود. سگ نیز به آرامی روی پارچه مینشیند و اجازه میدهد که خدام شگفت زده، او را به داخل صحن هدایت کنند.
بنا بر گزارش، سگ یاد شده به دستور مقامات برای نگهداری به مزرعه ویژه آستان قدس رضوی منتقل شد.
ماجرای شگفت انگیز این سگ، چند روزیست که بحث داغ مردم و زائران حرم امام رضا (ع) است.
یا علی مدد