به سپیدی یاس ، به سرخی خون | |||
جایی خواندم که:
مقدمه کتاب داستان راستان شهید مطهری را میخواندم که با چنین جملاتی رو به رو شدم:
«این داستانها هم براى «خواص» قابل استفاده است و هم براى «عوام»، ولى منظور از این نگارش تنها استفاده عوام است؛ زیرا تنها این طبقاتند که میلى به عدالت و انصاف و خضوعى در برابر حق و حقیقت در آنها موجود است و اگر با سخن حقى مواجه شوند حاضرند خود را با آن تطبیق دهند.
صلاح و فساد طبقات اجتماع در یکدیگر تاثیر دارد، ممکن نیست که دیوارى بین طبقات کشیده شود و طبقهاى از سرایت فساد یا صلاح طبقه دیگر مصون یا بىبهره بماند، ولى معمولاً فساد از «خواص» شروع میشود و به «عوام» سرایت میکند. و صلاح برعکس از «عوام» و تنبه و بیدارى آنها آغاز میشود و اجباراً «خواص» را به صلاح میآورد؛ یعنى عادتا فساد از بالا به پایین میریزد و صلاح از پایین به بالا سرایت میکند.
روى همین اصل است که مىبینیم امیرالمؤمنین على علیه السلام در تعلیمات عالیه خود، بعد از آنکه مردم را به دو طبقه «عامه» و «خاصه» تقسیم مىکند، نسبت به صلاح و به راه آمدن خاصه اظهار یاس و نومیدى مىکند و تنها عامه مردم را مورد توجه قرار مىدهد.
در دستور حکومتى که به نام «مالک اشتر نخعى» مرقوم داشته مىنویسد: «براى والى هیچکس پرخرجتر در هنگام سستى، کمکمکتر در هنگام سختى، متنفرتر از عدالت و انصاف، پرتوقعتر، ناسپاستر، عذرناپذیرتر، کم طاقتتر در شداید از «خاصه» نیست. همانا استوانه دین و نقطه مرکزى مسلمین و مایه پیروزى بر دشمن، «عامه» مىباشند، پس توجه تو همواره به این طبقه معطوف باشد».
این فکر غلطى است از یک عده طرفداران اصلاح که هروقت در فکر یک کار اصلاحى مىافتند، «زعماى» هر صنف را در نظر مىگیرند و آن قلههاى مرتفع در نظرشان مجسم مىشود و مىخواهند از آن ارتفاعات منیع شروع کنند.
تجربه نشان داده که معمولاً کارهایى که از ناحیه آن قلههاى رفیع آغاز شده و در نظرها مفید مىنماید، بیش از آن مقدار که حقیقت و اثر اصلاحى داشته باشد، جنبه تظاهر و تبلیغات و جلب نظر عوام دارد.
از ذکر این نکته نیز نمى توانم صرف نظر کنم که در مدتى که مشغول نگارش یا چاپ این داستانها بودم، بعضى از دوستان ضمن تحسین و اعتراف به سودمندى این کتاب، از اینکه من کارهاى به عقیده آنها مهمتر و لازمتر خود را موقتاً کنار گذاشته و به این کار پرداختهام، اظهار تاسف مىکردند و ملامتم مىنمودند که چرا چندین تالیف علمى مهم را در رشتههاى مختلف، به یک سو گذاشتهام و به چنین کار سادهاى پرداختهام. حتى بعضى پیشنهاد کردند که حالا که زحمت این کار را کشیدهاى پس لااقل به نام خودت منتشر نکن! من گفتم چرا؟ مگر چه عیبى دارد؟ گفتند اثرى که به نام تو منتشر مىشود لااقل باید در ردیف همان اصول فلسفه باشد، این کار براى تو کوچک است. گفتم مقیاس کوچکى و بزرگى چیست؟ معلوم شد مقیاس بزرگى و کوچکى کار در نظر این آقایان مشکلى و سادگى آن است و کارى به اهمیت و بزرگى و کوچکى نتیجه کار ندارند، هرکارى که مشکل است بزرگ است و هر کارى که ساده است کوچک.
اگر این منطق و این طرز تفکر مربوط به یک نفر یا چند نفر مىبود، من در اینجا از آن نام نمىبردم، متاسفانه این طرز تفکر که جز یک بیمارى اجتماعى و یک انحراف بزرگ از تعلمیات عالیه اسلامى چیز دیگرى نیست در اجتماع ما زیاد شیوع پیدا کرده، چه زبانها را که این منطق نبسته و چه قلمها را که نشکسته و به گوشهاى نیفکنده است.
عاقبة الامر در جواب آن آقایان گفتم: این پیشنهاد شما مرا متذکر یک بیمارى اجتماعى کرد نه تنها از تصمیم خود صرف نظر نمىکنم، بلکه در مقدمه کتاب از این پیشنهاد شما به عنوان یک «بیمارى اجتماعى» نام خواهم برد.
بعد به این فکر افتادم که حتماً همان طور که عده اى کسر شان خود مىدانند که کتابهاى ساده هرچند مفید باشد تالیف کنند، عدهاى هم خواهند بود که کسر شان خود مىدانند که دستورها و حکمتهایى که از کتابهاى ساده درک مىکنند به کار ببندند!»
اگر وضع موجود مطلوب ما نیست، اگر خواستار تغییر و اصلاح هستیم، لازمهاش قیام و حرکت به سمت هدف است نه انتظاری بدون تلاش. صلاح را از پایین به بالا جاری کنیم، خواص هم به تدریج با ما همراه میشوند. تحولات عظیم تاریخی با قدمهای کوچک به ثمر نشست. ایمان داشته باشیم که دست خدا با جماعت است...