به سپیدی یاس ، به سرخی خون | |||
![]() |
(این مطالب مال قبل از مشهد رفنتنمه...دیدم قشنگه گذاشتمشون...التماس 2 آ)
سلام...احوال شما
...خوبین یا بهترین
...امیدوارم که همیشه شاد و خندون باشین...خب ...چن وقتی میشد ننوشته بودم
..خب دلم به نوشتن نمیرفت دیگه یا به قول خودمون اصلا حسسش نبود
...با تشکر از تمام کسایی که هر روز میگفتن به روز کن...خوشبختم که نمیگفتن آپ دیت!!!آخه این یه کلمه فرنگیه دیگه
...منم که می دونین زیاد با کلمات این فرنگیا رابطه خوبی ندارم...مخصوصا با این کلمه ok
....همتونم می دونین من از این کلمه خوشم نمیاد اما نمیدونم چرا بازم بعضیا هی میگنok..!
بچه ها من این قالبو خیلیییییی دوست دارم چون هم پاییزه
هم درخت
و هم قرمز
...کلا خیلی خوشم میاد از این قالب...اما بازم نظر شمام مهمه
...نا سلامتی قراره چن لحظه از وقتتونو اینجا بگذرونینا...پس نظراتون مهمه واسم...بگین لطفا...
مطلب بعدی اینکه حریم یاس عزیزم گفته بود که مطلبام خیلی طولانیه...راستش رفیقای عزیزم اولا که این مطلبا هیچکدوم از من نیست و اینا رو از جاهای مختلف که حتی بعضیاشو یادم نیست برمیدارم و از همین جام ازشون میخوام راضی باشن ....ثانیا اینکه مطلبایی که میذارم اینجا همشون گلچین شده هستن چون عقیده دارم کسی که میاد اینجا وقتش با ارزشه و نباید با اومدن اینجا هدر بره...پس سعی میکنم بهترین مطالبو بذارم....و بنابر این حتی اگه طولانی هم باشه به خوندنش می ارزه و البته مطالبیو که طولانین رو سعی کنید save کنید و بعدا بخونین...خلاصش اینکه این مطالبو اگه نخونین از دستتون رفته...!
راستیییییییی ماه رجبتون مبارک...ایشالله یا سالی این ماه رو با آقامون چشن بگیریم
...اعمال این ماه یادتون نره ها مخصوصا روزه...
بچه ها یه نکته دیگم بود که دیشب تو یه مجلسی بهش اشاره کردم...راجع به اظهارات اخیر عبدالکریم سروش...این آقا >حیف آقا< علنا به مبانی اعتقادی شیعیان (ولایت و امامت و مساله مهدویت) توهین کرده...امیدوارم کسایی که از ایشون حمایت می کردن حالا دیگه فهمیده باشن با چه آدمی طرف بودن...قضیه اکبر گنجی هم بود که میخواستم راجع بهش یه کم حرف بزنم که الان می بینم واقعا وقت من و شما ارزشش بالاتر از اینه که راجع به این آقا و امثال ایشون تلف بشه...
اینم یه نموره سیاسی بازی که من عاشقشم...البته به وقتش....
خب حالا یه مطلب دارم که خوندنش خالی از لطف نیست که هیچ کلیم لطف داره...بخونین:
زبان دیگر
سه روز پس از آنکه به دنیا آمدم، هنگامی که در گهواره
اطلسم خوابیده بودم و با حیرت و نگرانی به جهان تازه
گرداگردم نگاه می کردم،مادرم به دایه رو کرد و گفت
:حال بچه ام چگونه است؟ دایه در پاسخ گفت
:خوب است، بانو، من سه بار شیرش داده ام.تا کنون
نوزادی
به این خردی و به این شادی ای ندیده ام.و من به خشم آمدم
و فریاد زدم : دروغ است. مادر،بسترم سخت است و شیری
که نوشیده ام به دهانم تلخ می آید.مادر نفهمید و دایه نیز،
زیرا زبان من زبان جهانی بود که از آن آمده بودم
.در بیست و یکمین روز زندگیم هنگامی که مرا نامگذاری
می کردند،کشیش به مادرم گفت
:"
ای بانو خوشا به حالت که پسرت مسیحی به دنیا آمد."من در شگفت شدم و به کشیش گفتم: "پس مادر تو در بهشت
باید بد حال باشد،چون تو مسیحی به دنیا نیامدی
."اما کشیش هم زبان مرا نفهمید.پس از هفت ماه یک روز
فالگیر به من نگریست و به مادرم گفت
:"
پسرت مردی محتشم و رهبری بزرگ خواهد شد"ولی من فریاد زدم: این پیش گویی دروغ است،
چون که من موسیقی دان خواهم شد و چیزی به جز
موسیقی دان نخواهم شد.اما در آن سن هم زبان مرا
نفهمیدند و من در شگفتم
.حال سی وسه سال گذشته و در این مدت دایه ام و مادرم و
کشیش مرده اند ولی آن فالگیر هنوز زنده است
.دیروز او را نزدیک کلیسا دیدم.هنگامی که با هم سخن
می گفتیم : گفت
:"
من همیشه می دانستم که تو موسیقی دان می شوی حتیزمان کودکیت من آینده ات را پیش بینی کردم
."من سخنش را باور کردم،زیرا که من هم زبان آن جهان
دیگر را از یاد برده ام
.عجب.....
رفقا دعام کنیدا...مخصوصا یه مریض عزیزمو
یا علی مدد
سلام...دلم گرفته خیلی زیاد....نمی دونم چرا...شایدم میدونم....از خیلی چیزا و خیلی کسا...خلاصه اینکه روزای بدیو دارم میگذرونم...دعا کنید زودتر تموم شه..
...ولادت مادر مهربون هممون، حضرت زهرا رو به همتون از صمیم قلب تبریک میگم...به قول حاج محمود کریمی خانم چقدر مهربونه که نذاشت یه کم تو ناراحتیه شهادتش بمونیم و به این زودی میلادشون اومد
...میخوام همینجا روز مادر رو به همه مادرای خوب و نازنین و دوست داشتنی مخصوصا مادر خوبم و روز زن رو به همه خواهر های دنیا و مخصوصا خواهر مهربونم تبریک بگم...ایشالله که همیشه شاد و سلامت و سر زنده باشن...این روز عزیز رو به همه دختر خانوم های پاکدامن و خوب و مهربون!!!! ایرانی هم تبریک می گم و واسشون آرزوی سلامتی دارم
همیشه گفتم دوست داشتن بدون معرفت ارزش زیادی نداره...پس یه کم بیاین تا با مادرمون حضرت زهرا بیشتر آشنا بشیم...:((برگرفته از سایت آهل بیت))
پرتوى از سیره و سیماى فاطمه زهرا(علیها السلام)
حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام)، دختر گرامى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) و خدیجه کبرى، چهارمین دختر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) است
.القاب حضرتش: زهرا، صدّیقه، طاهره، مبارکة، زکیّه، راضیه، مرضیّه، محدثَّه و بتول مىباشد
.بیشتر مورّخان شیعه و سنّى، ولادت با سعادت آن حضرت را در بیستم جمادىالثّانى سال پنجم بعثت در مکّه مکرّمه مىدانند
.برخى سال سوم و برخى سال دوم بعثت را ذکر کرده اند
.یک مورّخ و محدّث سنّى، ولادت آن بانو را در سال اوّل بعثت دانسته است
.بدیهى است روشن ساختن زاد روز یا سالروز درگذشت شخصیّت هاى بزرگ تاریخ هرچند که از نظر تاریخى و تحقیقى باارزش و قابل بحث است، امّا از نظر تحلیل شخصیّت چندان مهم به نظر نمىرسد
.آنچه مهّم و سرنوشت ساز است نقش آنان در سرنوشت انسان و تاریخ مىباشد
.پرورش زهرا(علیها السلام) در کنار پدرش رسول خدا و در خانه نبوّت بود; خانه اى که محلّ نزول وحى و آیه هاى قرآن است
.آنجا که نخستین گروه از مسلمانان به یکتایى خدا ایمان آوردند و بر ایمان خویش استوار ماندند
.آن سالها در سراسر عربستان و همه جهان، این تنها خانه اى بود که چنین بانگى از آن برمىخاست: اللّه اکبر
.و زهرا تنها دختر خردسال مکّه بود که چنین جنب و جوشى را در کنار خود مىدید
.او در خانه تنها بود و دوران خردسالى را به تنهایى مىگذراند
.دو خواهرش رقیّه و کلثوم چند سال از او بزرگتر بودند
.شاید راز این تنهایى هم یکى این بوده است که باید از دوران کودکى همه توجّه وى به ریاضت هاى جسمانى و آموزشهاى روحانى معطوف گردد
.حضرت زهرا(علیها السلام) بعد از ازدواج با امیرالمؤمنین على(علیه السلام)، به عنوان بانویى نمونه بر تارک قرون و اعصار درخشید
.دختر پیامبر همچنان که در زندگى زناشویى نمونه بود، در اطاعت پروردگار نیز نمونه بود
.هنگامى که از کارهاى خانه فراغت مىیافت به عبادت مىپرداخت، به نماز، دعا، تضرّع به درگاه خدا و دعا براى دیگران
.امام صادق(علیه السلام) از اجداد خویش از حسن بن على(علیه السلام) روایت کرده است که : مادرم شبه هاى جمعه را تا بامداد در محراب عبادت مىایستاد و چون دست به دعا برمىداشت مردان و زنان باایمان را دعا مىکرد، امّا درباره خود چیزى نمىگفت
.روزى بدو گفتم: مادر! چرا براى خود نیز مانند دیگران دعاى خیر نمىکنى؟ گفت: فرزندم! همسایه مقدّم است
.تسبیح هایى که به نام تسبیحات فاطمه(علیها السلام) شهرت یافته و در کتابهاى معتبر شیعه و سنّى و دیگر اسناد، روایت شده نزد همه معروف است
.فاطمه(علیها السلام) تا وقتى که رسول خدا از دنیا نرفته بود، سختى ها و تلخى ها زندگى را با دیدن سیماى تابناک پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) بر خود هموار مىنمود، ملاقات پدر تمام رنجها را از خاطرش مىزدود و به او آرامش و قدرت مىبخشید
.امّا مرگ پدر، مظلوم شدن شوهر، از دست رفتن حقّ، و بالاتر از همه دگرگونیهایى که پس از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) ـ به فاصله اى اندک ـ در سنّت مسلمانى پدید آمد، روح و سپس جسم دختر پیغمبر را سخت آزرده ساخت
.چنان که تاریخ نشان مىدهد، او پیش از مرگ پدرش بیمارى جسمى نداشته است
.داستان آنان را که به در خانه او آمدند و مىخواستند خانه را با هر کس که درون آن است آتش زنند شنیده اید
.خود این پیشامد، به تنهایى براى آزردن او بس است، چه رسد که رویدادهاى دیگر هم بدان افزوده شود
.دختر پیغمبر، نالان در بستر افتاد
.زنان مهاجر و انصار نزد او گرد آمدند
.آن بانوى دو جهان، خطبه اى بلیغ در جمع آن زنان بیان فرمود که با نقل بخشى کوتاه از آن، گوشه اى از دردِ دین و سوز و گداز مکتبى زهرا(علیها السلام) و شِکْوه او از مردم فرصت طلب و غاصبان ولایت را درمىیابید
.از درد سخن گفتن و از درد شنیدن با مردم بىدرد ندانى که چه دردى است!"به خدا سوگند، اگر پاى در میان مىنهادند، و على را بر کارى که پیغمبر به عهده او نهاد، مىگذاردند، آسان آسان ایشان را به راه راست مىبُرد، و حقّ هر یک را بدو مىسپرد... شگفتا! روزگار چه بوالعجب ها در پس پرده دارد و چه بازیچه ها یکى پس از دیگرى برون مىآرد
.راستى مردان شما چرا چنین کردند؟ و چه عذرى آوردند؟ دوست نمایانى غدّار، در حقّ دوستان ستمکار و سرانجام به کیفر ستمکارى خویش گرفتار
.سر را گذاشته و به دُم چسبیدند! پى عامى رفتند و از عالم نپرسیدند! نفرین بر مردمى نادان که تبهکارند و تبهکارى خود را نیکوکارى مىپندارند!"سرانجام، دختر پیغمبر، دنیا را به دنیا طلبان گذاشت و به لقاى پروردگارش شتافت
.فاطمه را شبانه دفن کردند و على(علیه السلام) او را به خاک سپرد و رخصت نداد تا ابوبکر بر جنازه او حاضر شود، و او این گونه مظلوم و شهید از دنیا رفت
.در تاریخ شهادت آن بانوى بزرگ نیز محدّثان اقوال گوناگونى دارند که مشهورتر از همه، سیزده جمادى الاولى سال یازده هجرى و دیگرى سوم جمادى الثّانى همان سال است
دانش اندوزى فاطمه(علیها السلام
)فاطمه(علیها السلام) از همان آغاز، دانش را از سرچشمه وحى فرا گرفت
.آنچه را از اسرار و دانش ها، پدر براى او باز مىگفت، على(علیه السلام) مىنوشت و فاطمه آنها را گرد مىآورد که کتابى به نام مصحف فاطمه شد
..آموزش دیگران
فاطمه زهرا(علیها السلام) با بیان احکام و معارف اسلام، زنان را به وظایفشان آشنا مىساخت
.فضّه خدمتگزار فاطمه(علیها السلام)، که از شاگردان و پرورش یافتگان مکتب اوست در مدّت بیست سال جز با آیات قرآن سخنى نگفت و هر گاه قصد بیان مطلبى را داشت با آیه اى متناسب از قرآن، منظور خویش را بیان م?کرد
.فاطمه(علیها السلام) نه تنها از فراگرفتن دانش خسته نمىشد، بلکه در یاد دادن مسائل دین به دیگران از حوصله و پشتکار فراوانى برخوردار بود
.روزى زنى نزد او آمد و گفت: مادرى پیر دارم که در مورد نماز خود اشتباهى کرده و مرا فرستاده تا از شما مسأله اى بپرسم
.زهرا(علیها السلام) سؤال او را پاسخ فرمود
.زن براى بار دوم و سوم آمد و مسأله پرسید و پاسخ شنید، این کار تا ده بار تکرار شد و هر بار آن بانوى بزرگوار، سؤال وى را پاسخ فرمود
.زن از رفت و آمدهاى پى در پى شرمگین شد و گفت: دیگر شما را به زحمت نمىاندازم
.فاطمه(علیها السلام) فرمود: باز هم بیا و سؤالهایت را بپرس، تو هر قدر سؤال کنى من ناراحت نمىشوم، زیرا از پدرم رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)شنیدم که فرمود: روز قیامت علماى پیرو ما محشور مىشوند و به آنها به اندازه دانششان خلعت هاى گرانبها عطا مىگردد و اندازه پاداش به نسبت میزان تلاشى است که براى ارشاد و هدایت بندگان خدا نموده اند
.عبادت فاطمه(علیها السلام
)حضرت زهرا(علیها السلام) بخشى از شب را به عبادت مشغول مىشد
.آن قدر نمازهاى شب او طولانى مىشد و بر روى پاهایش مىایستاد که پایش ورم مىکرد
.حسن بصرى متوفّاى 110 هجرى گوید: هیچ کس در میان امّت از نظر زهد و عبادت و پارسایى از فاطمه(علیها السلام)والاتر نبود.
.
گردن بند با برکت
روزى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در مسجد نشسته بود و اصحاب به دورش حلقه زده بودند
.پیر مردى با لباسهاى ژولیده و حالتى رقّت بار از راه رسید، ضعف و پیرى توان را از او ربوده بود، پیامبر به سویش رفت و جویاى حالش شد
.آن مرد پاسخ داد: اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)، فقیرى پریشان حالم، گرسنه ام مرا طعام ده، برهنه هستم مرا بپوشان، بینوایم گرهى از کارم بگشا
.پیامبر فرمود: اکنون چیزى ندارم ولى "راهنماى خیر چون انجام دهنده آن است." سپس او را به منزل فاطمه(علیها السلام) راهنمایى کرد
.پیرمرد فاصله کوتاه مسجد و خانه فاطمه(علیها السلام) را طى کرد و دردش را براى او گفت
.زهرا(علیها السلام) فرمود: ما نیز اکنون در خانه چیزى نداریم، سپس گردن بندى را که دختر حمزةبن عبدالمطّلب به او هدیه کرده بود از گردن باز کرد و به پیرمرد فقیر داد و فرمود: این را بفروش ان شاءالله به خواسته ات برسى
.مرد بینوا گردن بند را گرفت و به مسجد آمد
.پیامبر همچنان در میان اصحاب نشسته بود
.عرض کرد: اى پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)، فاطمه(علیها السلام) این گردن بند را به من احسان نمود تا آن را بفروشم و به مصرف نیازمندىام برسانم
.پیامبر گریست
.عمّار یاسر عرض کرد: یا رسول الله! آیا اجازه مىدهى من این گردن بند را بخرم؟ پیامبر فرمود: هر کس خریدارش باشد خدا او را عذاب ننماید
.عمّار یاسر از اعرابى پرسید: گردن بند را چند مىفروشى؟ مرد بینوا گفت: به غذایى از نان و گوشت که سیرم کند، لباسى که تنم را بپوشاند و یک دینار خرجى راه که مرا به خانه ام برساند
.عمّار پاسخ داد: من این گردن بند را به بیست دینار طلا و غذا و لباسى و مرکبى از تو خریدم
.عمّار مرد را به خانه برد و او را سیر کرد، لباسى را به او پوشاند، او را بر مرکبى سوار کرد و بیست دینار طلا هم به او داد، آن گاه گردن بند را با مُشک خوشبو ساخت و در پارچه اى پیچید و به غلام خود گفت: این را به رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)تقدیم کن، خودت را هم به او بخشیدم
.پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) نیز غلام و گردن بند را به فاطمه بخشید
.غلام نزد فاطمه آمد
.آن حضرت گردن بند را گرفت و به غلام فرمود: من تو را در راه خدا آزاد کردم
.غلام خندید
.فاطمه(علیها السلام) راز خنده اش را پرسید
.پاسخ داد: اى دختر پیامبر! برکت این گردن بند مرا به خنده آورد که گرسنه اى را سیر کرد، برهنه اى را پوشاند، فقیرى را غنى نمود، پیاده اى را سوار نمود، بنده اى را آزاد کرد و عاقبت هم به سوى صاحب خود برگشت
.چند حدیث از حضرت زهرا ( س)
عَنْها(علیها السلام) قالَتْ: قالَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم): هذا جَبْرَئیلُ(علیه السلام)یُخْبِرُنى: إِنَّ السَّعیدَ، کُلَّ السَّعیدِ، حَقَّ السَّعیدِ، مَنْ أَحَبَّ عَلِیًّا فى حَیاتى وَ بَعْدَ وَفاتى
."فاطمه(علیها السلام) از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) نقل کرده که فرمود: این جبرئیل(علیه السلام)است که مرا خبر مىدهد: همانا خوشبخت، تمام خوشبخت و خوشبخت واقعى، کسى است که على را، در زندگىام و پس از مرگم، دوست داشته باشد
.**************
عَنْها(علیها السلام) قالَتْ: دَخَلْتُ عَلى رَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) فَبَسَطَ ثَوْبًا وَ قالَ لی: إِجْلِسی عَلَیْهِ، ثُمَّ دَخَلَ الْحَسَنُ فَقالَ لَهُ: إِجْلِسْ مَعَها، ثُمَّ دَخَلَ الحُسَیْنُ فَقالَ لَهُ: إِجْلِسْ مَعَهُما، ثُمَّ دَخَلَ عَلِىٌّ(علیه السلام) فَقالَ لَهُ: إِجْلِسْ مَعَهُمْ، ثُمَّ أَخَذَ بِمَجامِعِ الثَّوْبِ فَضَمَّهُ عَلَیْنا ثُمَّ قالَ: أَلّلهُمَّ هُمْ مِنّى وَ أَنَا مِنْهُمْ أَلّلهُمَّ ارْضِ عَنْهُمْ کَما أَنّى عَنْهُمْ راض
."بر رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) وارد شدم، جامه اى را گستراند و فرمود: بنشین، در این وقت حسن(علیه السلام) آمد، فرمود: نزد مادرت بنشین، بعداً حسین(علیه السلام)آمد. فرمود: با اینها بنشین. پس على(علیه السلام)آمد. فرمود: تو نیز با اینان بنشین، آن گاه اطراف جامه را گرفت و روى ما انداخت. فرمود: خدایا! اینها از من اند و من از اینهایم، خدایا! از اینان راضى باش، همان طور که من از اینها راضى ام
. **************عَنْها(علیها السلام) قالَتْ: کانَ النَّبِىُّ إِذا دَخَلَ الْمَسْجِدَ یَقُول: "بِسْمِ اللّهِ، أَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ اغْفِرْ ذُنُوبى وَ افْتَحْ لى أَبْوابَ رَحْمَتِکَ
".وَ إِذا خـَرَجَ یَقـُولُ: "بِسْـم اللّـهِ، أَللّهُمَّ صَـلِّ عَلى مُحَمَّد وَاغْفِرْ ذُنُوبى وَ افْتَحْ لى أَبْوابَ فَضْلِکَ
".فاطمه(علیها السلام) فرموده است: پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) چون داخل مسجد مىشد مىفرمود: "به نام خدا، خدایا بر محمّد درود فرست و گناهانم را بیامرز و درهاى رحمتت را برایم باز کن!" و چون خارج مىشد مىفرمود: "به نام خدا، خدایا بر محمّد درود بفرست و گناهانم را بیامرز و درهاى بخششت را برایم باز کن.
مادر
0000000777770000000777770000000
0000077777777700077777777700000
0000777777777770777777777770000
0000777777777777777777777770000
0000777777777777777777777770000
0000077777777777777777777700000
0000007777777777777777777000000
0000000077777777777777700000000
0000000000777777777770000000000
0000000000000777770000000000000
0000000000000007000000000000000
اینم تقدیم به همه مادرای گل
یاعلی مدد
سلام...شهادت خانم زهرا (س) رو بازم تسلیت میگم...
بچه ها امتحانای منم تموم شد...ترو خدا دعا کنید نمره ها خوب بشن
...بابا این استادا خیلییییی نامردن
...حاظرم قسم بخورم نصفیشون اصلا برگه رو صحیح نمیکنن
...بابا درسیو که مطمئن بودم 17 یا 18 میشم داده بهم
10!!!!!!!اونم چه درسی...تنظیم خانواده
!
بیخیال...این دردا رو به کی باید گفت خدا میدونه!!!!
این شعر قشنگ رو به مناسبت این ایام درد آلود به همتون تقدیم میکنم...دعام کنید
شهر پیغمبر پر از بیداد شد
نخل ها بر سینه و سر می زدند
چشم جبریل امین مبهوت بود
کینه توزی را عجب آموختند
آن در و دیوار گلگون گشت ،وای
ضرب سیلی دیده ای را تار کرد
باغلاف تیغ ،بازویی شکست
روی مه را ،جوهر نیلی زدند
درب بیت وحی را افروختند
از دل زهرا(س) برون شد بوی عود
میخ در ، پهلوی محسن را درید
تیغ را قنفذ به عالم تاب داد
بس نیام و تیغ در رقص آمدند
*
*
*
کیست زهرا(س)؟آسمانی در سجود
عادیان زین سو و آن سو آمدند
دست حق (ع) در بیعت زنجیــر شد
گنبد نیلی ، گریبـــــــــــــان چاک زد
فاطمه (س)یعنی زدن در کوچه ها
چشم عالم لب لب از الماس شد
عالمی خاموش و بی مهتاب گشت
عرش حق هم زین جفا در هوش شد
*
*
*
(
کیست زهرا(س)؟ یکَه یار مرتضی(ع(
هم زِرِه هم ذوالفقـــــــــار مرتضی(عآه زهرا(س) ، نعره های حیدر (ع)است
روضه رضوان به زیــــــــــر پای اوست
چشم عین الله (ع) گریان امشب است
گفت حیدر(ع) ای تمام جان من
قــامتم را ای وجودت قائـــمه
(کلَِمینی کلَِمینی فاطمه(س
فاطمه(س)چشمان خود را باز کرد
دست حیدر(ع) را گرفت آن نازنین
هرچه گویی من اطاعت می کنم
فاطمه(س) گردد بلاگردان تو
گرچه می دانی تو نیت های من
غسل ده ،من را به زیر پیرهن
ای امیرالمومنینم ،بوتراب(ع
)جان فدایت ، ای پناه عالمین
یاعلی(ع) پیش
حسینم (ع) وقت خوابچادری پنهان درون خانه کن
جان زهرایت(س) ،علی(ع) جان ،جای من
یاعلی(ع) شب بر سر قبرم بمان
گفت و گفت و دیدگان بر هم گذاشت
چاره ساز عالمی بیچاره شد
یاس گلگون علی (ع) چون جان سپرد
شاپرکهاییم و خاکستر شدیم
جای سیلی تا ابد بر روی ماست
ردَ خون سینه ات بر جاده است
آه مادر، کودکانت خسته اند
ای که "عجَِل " گفتی و مرگت رسید
یا علی مدد
سلام
....امروز واسه من روز بزرگیه
...چراش بماند
،هر کیم میدونه تو کامنتا نگه لطفا
...اما نمیدونم چرا زیاد خوشحال نیستم
راستی شهادت حضرت زهرا (س) رو بهتون تسلیت میگم و همچنین راهیابی دکتر عزیزم به مرحله دوم رو هم از صمیم قلب تبریک میگم...بچه ها اینم چن روز میدونم اعصابتون از این تخریبای الکی خورده
اما ما هم خدایی داریم...و جای حق نشسته...من مطمئنم دکترمون عزیز دلمون رویس جمهورمونه...
راستی امتحانامم شروع شده دعا یادتون نره ها...اول تیر رو هم که میدونم یادتون نیمره...
بیانات امامون خطاب به اقای احمدی نژاد:
از هیچ چیز نترسید و ملاحظه تهدیدها و اخمها را نکنید. البته این به معناى آن نیست که از دشمنیها غفلت کنید؛ نه، غفلت هم نکنید. واقعاً اژدهاى هفت سرِ فساد مالى چیزى نیست که به این آسانیها بشود آن را ریشهکن کرد.
یه عکس اینجا بود که بنا به مسائلی برداشتمش...
خدا خودش بهمون کمک کنه تا اصلح رو انتخاب کنیم...یا علی مدد
دلهره
او هم مانند ما...!
قبض عوارض
پیرزنی قبض پرداخت نشده عوارض شهرداری خود را که مبلغ8230 تومان بود را نزد دکتر آورد و از او خواست آن مبلغ را به او تخفیف دهد.
دکتر پیرزن را به مهرداد ارجاع داد. مهرداد رو به من و بچه های دیگر کرد تا ببیند کسی پول نقد همراه دارد؟خلاصه مبلغ عوارض شهرداری پیرزن
جور شد و به پیرزن داده شد.فقط30تومان کم بود که از پیرزن عذرخواهی کردم و او رو به مهرداد کرد و گفت:پسرم هزینه خرج من در یکماه بیست
هزار تومان است(و این مبلغ تخفیف خیلی به امرار معاش من کمک کرد)بعد هم از من خواست کیفش را نگه دارم.با ناتوانی زیپ کیف را باز کرد و
قبض را درون آن گذاشت و رفت...
شهردار مملکت چه خودرویی سوار شده!
پژوی قدیمی504تهران(م) وکم رنگ و روی دکتر،در این وانفسا که مسئولین برای نوع خودروی تشریفاتشان سرودست میشکنند،بسیار جالب به نظر
میرسد.
یادم میآید در یکی از بازدیدها پس از نماز جمعه که خانواده دکتر هم آمده بودن،دکتر پس از پایان بازدید قرار شد با پژوی تهران(م)خود به منزل
برود.یکی از ارباب رجوع ها ظریفتر شد تا ببیند دکتر چه می کند!
دکتر سوار اتومبیل شد و حرکت کرد.
آن ارباب رجوع دیگر تاب نیاورد و فقط با حالت بهت زده فریاد میزد:خدایا ببین شهردار مملکت چه خودرویی سوار شده!
دهانش باز مانده بود و دست به آسمان دکتر را دعا میکرد.