به سپیدی یاس ، به سرخی خون | |||
راننده تاکسی می گه : به اوس کریم قسم تا الان که خدمتتونم آزارم حتی به یه مورچه نرسیده ، از صب علی طلوع تا شب که سگا می خونن و می رقصن تو این خیابونا پرسه می زنم واسه ی یک لقمه نون ِ حلال ، خیلی آدم دیدم ، خیلی چیزا دستم اومده و همه چی حالیمه ، خیلی از این آدما نفس می کشن ولی بعضیا تو نفساشون یه آه سردی پنهونه یه آهی که اگه بشنفی تنت یخ می زنه ، دستت می لرزه ، دلت می شکنه ، نفس ، به دل وصله ، اگه ریب بزنه یعنی تو دل یه خبرایی یه ، اصلاً هر چی هست زیر سر این دله همه حکایتا از دله که شروع می شه ، فرق آدما هم به همین دله ، یکی یه غم تو دلش جا نمی شه ، یکی همه غمای عالم تو دلش گم می شه ، خوبه که از دلمون بگیم اما از دلمون هم بشنفیم بد نیست ولی شاید خوبتر این باشه که بدونیم همه دل دارن و خوبه که بدونیم همه دلا به همه اگه امروزی خاری به پای من بره فردا یکی یه جایی دردش می گیره دلای آدما مثه دونه های تسبیح به هم وصله اگه یکی بشنکه ، اون یکی ترک می خوره ، تا یه روزی اونم بشکنه ، اگه می خوای شادی تو دلت چهچهه بزنه باهاس بخوای تو دل رفیق و آدم های دیگه هم بخونه و گرنه دل می شکنه !می دونی قیمت یه دل شکسته چنده ؟ ملتفتی چی می گم؟