به سپیدی یاس ، به سرخی خون | |||
سلام....دلم دیگه طاقت نیاورد و از امروز تا هر وقت شد میخوام از رجایی زمانه دکتر محمود احمدی نژاد بنویسم...امیدوارم تو رای دادن به فرد اصلح موفق باشین...تو این چن روز یه چیزایی دیدم و شنیدم که واقعا از خیلیا بدم اومد اما دلزده و خسته نباشید ای قوم....در قافله احمدی نژادی مانده است...
دلهره
او هم مانند ما...!
قبض عوارض
پیرزنی قبض پرداخت نشده عوارض شهرداری خود را که مبلغ8230 تومان بود را نزد دکتر آورد و از او خواست آن مبلغ را به او تخفیف دهد.
دکتر پیرزن را به مهرداد ارجاع داد. مهرداد رو به من و بچه های دیگر کرد تا ببیند کسی پول نقد همراه دارد؟خلاصه مبلغ عوارض شهرداری پیرزن
جور شد و به پیرزن داده شد.فقط30تومان کم بود که از پیرزن عذرخواهی کردم و او رو به مهرداد کرد و گفت:پسرم هزینه خرج من در یکماه بیست
هزار تومان است(و این مبلغ تخفیف خیلی به امرار معاش من کمک کرد)بعد هم از من خواست کیفش را نگه دارم.با ناتوانی زیپ کیف را باز کرد و
قبض را درون آن گذاشت و رفت...
شهردار مملکت چه خودرویی سوار شده!
پژوی قدیمی504تهران(م) وکم رنگ و روی دکتر،در این وانفسا که مسئولین برای نوع خودروی تشریفاتشان سرودست میشکنند،بسیار جالب به نظر
میرسد.
یادم میآید در یکی از بازدیدها پس از نماز جمعه که خانواده دکتر هم آمده بودن،دکتر پس از پایان بازدید قرار شد با پژوی تهران(م)خود به منزل
برود.یکی از ارباب رجوع ها ظریفتر شد تا ببیند دکتر چه می کند!
دکتر سوار اتومبیل شد و حرکت کرد.
آن ارباب رجوع دیگر تاب نیاورد و فقط با حالت بهت زده فریاد میزد:خدایا ببین شهردار مملکت چه خودرویی سوار شده!
دهانش باز مانده بود و دست به آسمان دکتر را دعا میکرد.