بسم رب الزهرا شبي که مرغان به فغان آمدند نداي ( بخدا رستگار شدم )در مسچد کوفه طنين انداز شد به راستي اکنون يتيمان کوفه يتيم شدندو براي هميشه عدالت رفت تا بار ديگر که ندايي از کعبه طنين انداز شود که اي اهل عالم مهدي آمدسلام به شما و دوستداران امير المومنين عرض تسليت مي گويميا علي
قلم خوبي دارين
http://montazermahdy.parsiblog.com/
او، سرآغاز جويبارهاي سيراب از نور!
صداي بالهاي مَلَك را بر فراز چشمانتان ميشنويد؟آه! بالهاي فرشتگانِ عاشق، كه وجودشان را ميخواهند فداي بندهاي خدايي كنند، ميبينيد؟لحظهاي بيش تا آغاز بالگشودن فرشتگانِ آمده از سراي يار نمانده است.
بايد شتاب كرد...
اما...چگونه بايد به پيشواز گلهاي سپيد و شايد سرخِ آسماني رفت؟!
چشمانم را بستم...شما نيز! آري ببنديد...چارهاي نيست جز اين...
واااااااااي!بالهاي فرشتگان نرمخويِ فرستاده از جانب دوست را لمس ميكنيد؟
آري...باز كنيد...چشمانتان را ميگويم...
تمام شد...انتظار را ميگويم...كولهبارهايتان را از بوي ديگران بزداييد و پر از عطر او كنيد...رسيديم...
سفره گسترده مهرباني و بخشندگي ديار لبريز از روزهايخدا...
بار بيندازيد و دستها را بشوييد و نگاهتان را بر سفره بدوزيد و ...
ياعلي